شاید کنوین جونز و جیبریل سیسه، زوجی باشند که با توجه به قدرت و سرعتشان، هر خط دفاعی را میترسانند، ولی اگر مانند آنچه در بازی بولتون اتفاق افتاد خط میانی 4نفره مقابل خط میانی 5 نفره خلعسلاح شود و نتواند توپ را به نقاط خطرناک زمین برساند، تندی این خط حمله کاملا گرفته میشود.
استفاده از 5 هافبک برای مدتی طولانی به عنوان یک تاکتیک بسته شناخته میشد، ولی قبل از چنین نتیجهگبیری باید آرایش این 5 نفر را در نظر گرفت. در فوتبال انگلیس هنوز هم بازی نکردن با دو مهاجم را تاکتیکی تدافعی میدانند، ولی نیمنگاهی به ترکیب تیمهای مختلف نشان میدهد که این باور چقدر پوچ است. مثلا در ترکیب تیمملی فرانسه در فینال یورو 2000 جورکائف، زیدان و دوگاری پشتسر تیری آنری قرار داشتند. در تیمملی پرتغال در همان تورنمنت فیگو، روی کوشتا و سرجیو کونسسائو پشتسر نونو گومژ بازی میکردند. اسپانیا را در فینال یورو 2008 در نظر بگیرید که اینییستا، فابرگاس، ژاوی و داوید سیلوا پشتسر فرناندو تورس آرایش یافته بودند.
مثل همیشه به نظر میرسد که فوتبال بریتانیا از نظر تاکتیکی یک قدم از دیگران عقبتر است. مثلا در اسپانیا، 1-3-2-4 از سال 2000 توسط تیمهای زیادی استفاده میشد و در این سالها تقریبا تبدیل به یک قرارداد شده. شاید این چندان هم عجیب نباشد چراکه برای اولین بار در اسپانیا بود که این آرایش به عنوان چیزی مجزا از 2-4-4 گسترش یافت.
وقتی برخی از تیمها استفاده از بازیسازشان به عنوان مهاجم دوم را شروع کردند (این نوآوری در جام جهانی 1986 دیده شد)، زایش آرایش 1-3-2-4 اجتنابناپذیر بود. در این حالت یک هافبک دفاعی وظیفه یارگیری او را برعهده میگیرد. (پس از آن بود که در اواخر دهه 90 توانایی بازیکنان این پست گسترش پیدا کرد و افرادی مانند ماکهلهله مطرح شدند) در نتیجه مهاجم مرکزی تیم شروع به حرکت در عرض میکند تا صاحب فضا شود. اگر بازیکن یارگیر او را تعقیب کند، فضایی در مرکز دفاع به وجود میآید و یک بازیکن دیگر مجبور است برای پوشش آن فضا عقبنشینی کند. این وضعیت تاثیر هافبکهای تهاجمی تیم را خنثی میکند.
این تحول را از زاویه دیگری هم میتوان بررسی کرد؛ تیمی که در سیستم 2-4-4 با دو گوش نفوذی بازی میکند و یکی از مهاجمان کمی عقبتر میآید، در واقع از 1-3-2-4 استفاده میکند. مثلا وقتی منچستریونایتد در فینال جام برندگان جام در سال 1991 بارسلونا را شکست داد، برایان رابسون و پل اینس در نقش هافبک دفاعی بودند، لی شارپ و مایک فلان در عرض بازی میکردند و برایان مککلر در خط حمله از مارک هیوز حمایت میکرد. هنوز همه سیستم آن تیم را 2-4-4 میدانند، ولی در واقع آن تیم 1-3-2-4 بازی میکرد.
شروع در دسته دوم اسپانیا
به گزارش مجله مربیگری «ترینینگ فوتبال» که در اسپانیا منتشر میشود، اولین کسی که آگاهانه از این آرایش جدید استفاده کرد، «خوان مالیلو» مربی تیم دسته دومی کولتورال لئوسنا در فصل 92-1991 بود. او در توجیه کارش میگوید: «هدف من پرس حریف و تلاش برای گرفتن توپ در نقطهای بالاتر بود. این متقارنترین روشی بود که میتوانستم برای استفاده از 4 مهاجم پیدا کنم.
یکی از بزرگترین مزیتها این است که بازی کردن بالای مهاجمان به خط میانی و خط دفاعی هم اجازه میدهد که جلوتر بیایند، بنابراین همه سود میبرند. ولی لازم است که بازیکنان مناسبی داشته باشید. آنها باید تحرک زیادی داشته باشند و وقتی صاحب توپ میشوند، باید بتوانند با آن بازی کنند. باید به خاطر داشته باشید که آنها پرس میکنند تا بازی کنند، بازی نمیکنند تا پرس کنند.»بعد از موفقیت این سیستم در تیم لئونا، لیلو آن را به سالامانکا آورد.
ولی بازیکنان این تیم با چهرههایی ناباورانه نسبت به آن واکنش نشان دادند و معتقد بودند که این روش عجیبی برای بازی است. آنها نسبت به موقعیت جدیدشان درون زمین و تقسیمبندی خطوط، طوری متعجب شدند که گویی یک دایناسور دیدهاند. ولی این آرایش به سرعت گسترش یافت. خاویر ایرورتا برای چند فصل از آن استفاده میکرد و سرانجام در سال 2000 قهرمان لیگ شد. جان توشاک هم وقتی در سال 1999 به رئالمادرید برگشت، از فرناندو ردوندو و جرمی به عنوان هافبکدفاعی، مک منمن، رائول و الویر بالیچ، هافبکهای نفوذی و مورینتس یا آنلکا به عنوان تک مهاجم استفاده میکرد.
انتقال 1-3-2-4 به انگلیس (با نام جدید و به عنوان روش مجزا از 2-4-4) با منچستر یونایتد پس از شکست خانگی 3 بر 2 این تیم مقابل رئالمادرید در لیگ قهرمانان سال 2000-1999 شروع شد. آن بازی به یادماندنی، سرآلکس فرگوسن را متقاعد کرد، دوران 2-4-4 خطی که سال قبل با آن قهرمان سه جام شده بود به سر آمده است.
نوآوری یا یک گام به عقب؟
مزیت بزرگ استفاده از هافبک دفاعی این است که بازیکنان خلاق راحتتر میتوانند از تواناییشان استفاده کنند و بازیکنان دریبلزن فرصت بازگشت به فوتبال را پیدا میکنند، ولی به عقیده مربی آرمانگرایی مثل آریگو ساچی این آرایش یک گام به عقب است. میلان ساچی توانست با 2-4-4 فوقالعاده شناور و فشرده، در سالهای 1989 و 1990 قهرمان اروپا شود. او میگوید: «امروز فوتبال در مدیریت شخصیت ستارهها خلاصه شده. به همین دلیل شاهد ازدیاد بازیکنان متخصص هستیم. منافع فردی، منافع جمعی را مختل کرده. ولی این نشانه ضعف است. این بیشتر یک واکنش است تا کنش.»
ساچی هم مانند والری لوبانوفسکی معتقد است که اگر بازیکنان بتوانند در چند پست بازی کنند، در مجموعه تاثیری بهوجود میآورند که از مجموع تاثیر تکتک آنها بیشتر است.
ولی ساچی در حضور کوتاه مدتش به عنوان مدیر فنی رئال مادرید در سال 2004 متوجه شد که فوتبال چقدر از آرمانهای او فاصله گرفته. او میگوید: «هیچ پروژه تیمی در کار نبود. همه چیز براساس ویژگیهای فردی تنظیم میشد. مثلا ما میدانستیم که زیدان، رائول و فیگو برنمیگردند، بنابراین باید یک نفر را در جلوی خط دفاعی مامور میکردیم تا دفاع کند. با این روش تاثیر ویژگیهای فردی بازیکنان در هم ادغام نمیشود.
مهمترین نکته تاکتیک این است که تاثیر تواناییهای بازیکنان را چند برابر کند. در فوتبال من، هر بازیکنی که صاحب توپ بود، بازیساز تیم محسوب میشد. ولی وقتی ماکهلهله را دارید، او توان چنین کاری ندارد. هر چند او توان زیادی در توپربایی دارد، ولی فکر لازم برای بازیسازی را ندارد. همین تک بعدی بودن، مشکل اصلی بازیکنان متخصص است.»
موضوع آفساید
اما سئوالی که وجود دارد این است که آیا روش ساچی در فوتبال امروز جواب میداد؟ حالت ایدهآل برای او این بود که فاصله میان دفاع میانی و مهاجم نوک تیم در همه لحظات بازی، حداکثر 25 متر باشد، ولی چنین پرسینگی مستلزم آن است که خط آفسایدگیری شما نزدیک خط مرکزی باشد، ولی با تغییر قانون آفساید در سالهای اخیر چنین کاری غیرممکن به نظر میرسد. درحال حاضر تیمهای کمی از تله آفساید استفاده میکنند.
لیلو میدانست که روش پرسینگ تیمش با توجه به قانون وقت آفساید کاربرد دارد. شاید طرز فکر او با ساچی متفاوت بود، ولی میتوان او را هم جزو مربیان پیرو لوبانوفسکی و فوتبال کامل هلند دستهبندی کرد. تفاوت این دو در اینجاست که اگر 1-3-2-4 به شما اجازه میدهد که خط دفاعتان را به خط نیمه نزدیکتر کنید، برای 2-4-4 ساچی این یک اجبار است.
امروزه تغییر قانون آفساید، به این معنی است که مدافعان مایلند با عمق بیشتری بازی کنند، بنابراین بازی نسبت به دهه قبل کشیدهتر شده است. با توجه به این موضوع منطقی است که بازیکنان خط میانی را به هافبک های دفاعی و خلاق تقسیم کرد و به جای سه خط بازیکن از 4 خط استفاده کرد. این چیز جدیدی نیست. و روش (2-3-3-2) هم با 4 خط بازی میشد.
تحولات سیستم
همه اینها ما را به این سئوال میرساند. با توجه به اینکه بیشتر 2-4-4ها در واقع 1-3-2-4 هستند، واقعا مهم است که آن را به این اسم بنامیم؟ آیا واقعا باید لیلو را که آگاهانه دست به چنین تغییری زد و به روی چیزی که از قبل وجود داشت، اسم جدیدی گذاشت یک پیشگام بنامیم؟
مجزا کردن و نامگذاری یک چیز، قدم خیلی مهمی است. وقتی یک ایده آنقدر شفاف شد که بتوان آن را به سادگی 1-3-2-4 نامید، میتوان حرکت برای تکامل آن را شروع کرد. وقتی در اوایل این دهه، تمایل کلی تیمها در اسپانیا از 2-4-4 به سمت 1-3-2-4 رفت، چیزی جز یک تحول اساسی نبود.تقریبا همه تحولات تاکتیکی 5 سال اخیر را میتوان، تحول نمونهای از 1-2-3-4 نامید. این در مورد تجربه آرایش بدون مهاجم رم و منچستریونایتد و همچنین 3-3-4 شناور بارسلونا هم صدق میکند.
یکی از بزرگترین محاسن 2-5-3، انعطافپذیری بود که استفاده از سه هافبک میانی مهیا میکرد. اسلوان بیلیچ به طور باور نکردنی هنوز از مثلث پروسینچکی، بوبان و آسانوویچ در جامجهانی 98 صحبت میکند، ولی در مرحله یک چهارم نهایی مقابل آلمان، پروسینچکی جایش را به زوو نومیر سولدو داد که خیلی دفاعیتر بود. دو سال بعد، فرمول ایتالیاییها از این هم دفاعیتر بود؛ استفاده از روش 2-1-4-3 با آلبرتینی و دی بیاجو به عنوان هافبک دفاعی و استفانو فیوره به عنوان بازیساز.
انعطافپذیری خط میانی
مثلث دو هافبک دفاعی و یک طولی در 1-3-2-4 هم مشابه همین روش است و اجازه میدهد که بدون تغییر تاکتیکی عظیم، برنامه تیمش را تغییر دهد. یکی از هافبکهای دفاعی را جلوتر بیاورید تا 1-4-1-4 خلق شود. این همان روشی بود که اسپانیا بعد از مصدومیت داوید ویا و ورود فابرگاس در نیمهنهایی یورو 2008 برگزید. آنها این آرایش را برای فینال هم حفظ کردند و این تغییر ناخواسته بعد از مصدومیت بهترین گلزنشان، موجب شد تا بهترین بازیشان را به نمایش بگذارند.
آرایش 3-3-4 بارسلونا با دو گوش کناری که کمی دورتر از مهاجم مرکزی بازی میکنند هم، گونه تهاجمیتری از این روش است. معمولا در این آرایش ژاوی کمی جلوتر از دو هافبک دفاعیتر بازی میکند. درحال حاضر، هیچ تیمی در اروپا از نظر زیبایی بازی و نتیجه، نمیتواند با این تیم رقابت کند.
همه سیستمهای تاکتیکی نسبیاند و همانطور که لیلو تاکید میکرد، بستگی به بازیکنان در دسترس و شرایط دارند. شاید به همین دلیل است که تمایل بیشتر انگلیسیها به 2-4-4، دلیلی جز موثر بودن آنها ندارد. ولی نزدیکترین آرایش 4 تیم برتر به 2-4-4، سیستم شناور آرسنال است. در فوتبال سطح بالا، الگو مدتی است که تغییر کرده؛ حالا دوران حکومت 1-3-2-4 است.
منبع: گاردین